پارت شصت و دوم

زمان ارسال : ۲۱۴ روز پیش

وارد حیاط که شد، یک ماشین توی حیاط بود. فهمید یاشار هنوز نرفته است. به سمت چپش نگاهی انداخت و سمت زیرزمین رفت. با دیدن اثاثیه‌ای که آن‌جا انبار شده بود، یک لحظه پشیمان شد از آمدن. وسایلش را هم پیدا می‌کرد بیرون کشیدنش سخت بود با وجود آن‌همه اثاث که سر راه قرار داشت. با این‌حال برنگشت. جلو رفت! بدون آن‌ها نمی‌توانست به تمریناتِ حرفه‌ای‌اش برسد.
درِ اتاقی که دستگاه‌ها و وسایل ورزشی

403
65,986 تعداد بازدید
473 تعداد نظر
184 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    00

    این روزها روزهای حرص خوردن منه فقط

    ۷ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    قول میدم دلت آروم می‌گیره. 🥰

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید